امروز آخرین روز ِ تعطیلات ِ منه، از فردا دانشگاه شروع میشه از فردا تا لنگ ظهر خوابیدن ُ کل روز لش کردن تعطیل، برمیگردم به روند عادی زندگی
در حال حاضر بوگندوترین و حال به هم زنترین ماسک موی دنیارو به موهام زدم و ماسک سفیده تخم مرغ بعلاوهی آبلیمو به صورتم، منتظرم نیم ساعت دیگه برم دوش بگیرم
تصمیم گرفتم از این به بعد بیشتر به پوست و موهام اهمیت بدم، هفته ای دو سه بار ماسک بذارم، ماسک های طبیعی... صورتم ُ از وقتی که با کیوت اسکین میشورم خیلی بهتر شده، اما هنوزم جوش های زیرپوستی ای که از بدو تولد(!) روی پوستم دارم رو نِرومه :|
دلیلش صد درصد آلرژی ایه که دارم، چون وقتی غذاهای پر ادویه ُ تند میخورم یا وقتی فصل بهار میرسه آلرژیم تشدید میشه و پوستم دون دون میشه، باید بیشتر مراقب غذاهایی که میخورم باشم
از چسب بینی زدن خسته شدم، ورم بینیم خیلی کمتر شده ولی هنوز دو ماه نیست که عمل کردم ُ طبیعیش اینه که تا سه ماه چسب بزنم و بعد از سه ماه هم چند ماه فقط واسه خواب چسب بزنم، اُمیدوارم یکشنبه که میرم ویزیت دکتر بهم بگه دیگه لازم نیست چسب بزنی :|
پ.ن: با کراشم چندبار حرف زدم، و به جرات میگم که کاملاً از چشمم افتاد. حوصلهی نوشتن ندارم، شاید بعداً کل داستان ُ تعریف کردم، اما الان حسش نیست
خیلی با خودم کلنجار رفتم که دوستش داشته باشم،
خیلی سعی کردم که چشمم رو روی ایرادهاش ببندم و ازش انتظار نداشته باشم که پرفکت باشه،
باور دارم که هیچ آدمی کامل نیست...
اما نتونستم خودمو راضی کنم
نشد که نشد
لعنت به من که اینقدر وسواسی و نکته سنجم
... لعنت
پ.ن1: کاش میتونستم آدمارو با قضاوت نگاه نکنم...
پ.ن2: همین الان متوجه شدم که یک سال و سه ماهه این وبلاگ رو دارم، از منی که هر ماه آدرس عوض میکردم واقعاً بعید بود 😁 *به عاقل شدن ِ خود افتخار میکند*
و اینکه... سیزده تون به در 💚🍃🌷
فکر میکنم میدونم که چی میخوام هدف مشخصی دارم ُ میدونم دارم به کجا میرم، همونموقع که فکر میکنم جواب همه سوالامو دارم، درست همونموقع، پُر میشم از سوال...
چی میخوام؟
کی رو میخوام؟
هدفم چیه؟
نمیدونم با خودم چند - چندم، پُر از تناقضم